هشتمین ستاره – قصه های امام رضا (ع)

توضیحات

این نرم افزار اندرویدی شامل زندگینامه و مجموعه ای از داستانهای انیمیشنی ویژه کودکان و نوجوانان از زندگی امام رضا (ع) می باشد. این داستان ها عبارتند از:
- در یاد ما هستی
- ضمانت برای آهو
- دانش امام (ع)
- ابرهای سیاه
- حفظ آبرو در سخاوت
- حجت و خبر از غیب
- خبر از درون
- خبر از غیب
- خبر از سیمای فرزند
- کوه و دیگ
- محبت اهل بیت (ع)
- نعمت واقعی
- نشانه موی پیامبر (ص)
- پرداخت بدهی دوست
- پیدایش ماهی ها در قبر
- روش برخورد با مردم
- شربت گوارا
- صحبت گنجشک با امام (ع)
- به دنبال پیشوای حجاز

به همراه انیمیشن زندگی نامه امام رضا(ع)

از سایر محصولات قرآنی - دینی دیدن فرمایید.

مطالب بیشتر

متن دو داستان از مجموعه هشتمین ستاره:

ضمانت برای آهو :
روزی صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی کرده بود . آهو شکار چی را مسافت زیادی به دنبال خود دوانده بود . و عاقبت خسته و بی حال خود را به دامان مبارک امام رضا ( ع ) که اتفاقا در آن حوالی بودند انداخت . صیاد که از ایستادن آهو خوشحال شده بود خواست که آهو را بگیرد ، اما با مخالفت امام رو به رو شد . او که آهو را صید و حق خود می دانست . خواست که با اصرار آهو را بگیرد ، امام که پافشاری امام را دیدند ، مبلغی بیشتر از قیمت آهو به شکارچی پرداختند تا او حاظر شود اهو را رها کند اما شکارچی قبول نکرد و گفت من همین آهو را که حق خودم است می خواهم نه چیز دیگر ، در آن هنگام آهو به سخن آمد و رو به امام گفت : من دو بچه ی شیر خوار دارم که گرسنه اند و چشم به راه من هستن که بروم و شیرشان دهم و سیرشان کنم ، به همین دلیل هم به هر سختی که بود از دست این شکارچی ظالم فرار کردم . از شما می خواهم که ضمانت مرا نزد او بفرمایید که اجازه دهد بروم و بچه هایم را شیر دهم و برگردم و تسلیم او شوم . امام رضا ( ع ) هم ضمانت آهو را نزد مرد کردند و خود به عنوان گروگان نزد او ماندند . آهو رفت و به سرعت باز گشت ، و این بار تسلیم شکارچی شد . صیاد که این وفای به عهد را دید منقلب شد و تازه فهمید که گروگانش حضرت علی بن موسی الرضا بوده است . فورا آهو را آزاد کرد و خود را به پای حضرت انداخت و عذر خواست و پوزش طلبید . امام نیز هم مبلغ زیادی پول به او دادند و هم نزد جدشان برای او شفاعت کردند .صیاد راضی و خشنود به راه افتاد و آهو هم دلشاد در حالی که خدا را شکر می کرد به سمت لانه و بچه هایش به راه افتاد .

در یاد ما هستی :
تنگ دست و بی چیز بود روزگار بر او به سختی می گذشت ، از دوستان و آشنایان مقداری پول قرض کرده بود تا بلکه چاره ای بیاندیشد ، اما مشکلاتش روز به روز بیشتر می شد ، در حالی که آه در بساط نداشت ، تا بتواند حداقل شکم کودکان خود را با آن سیر کند .یکی از طلب کارانش برای گرفتن طلبش او را سخت در فشار گذاشته بود . بالاخره چاره ای ندید جز آن که مشکلش را با امام رضا در میان بگذارد ، بلکه با وساطت ایشان شخص طلبکار مدتی صبر کند این بود که به سمت خانه ی ایشان روانه شد. زمانی که به خدمت امام رسید ، امام مشغول صرف غذا بودند ، امام نیز ایشان را دعوت کردند تا چند لقمه ای بخورد . بعد از غذا از هر دری سخن به میان آمد و آن قدر صحبت های امام زیبا و دلنشین بود که اصلا فراموش کرده بود برای چه نزد امام رفته است . مدتی که گذشت، امام رضا ( ع ) اشاره کردند که گوشه ی سجاده ای که جلویش بود را بلند کند . زیر سجاده سی صد و چهل دینار بود نوشته ای هم کنار پول ها بود که نوشته بود : لا اله الا الله ، محمدا رسول الله ، علیا ولی الله ، و در طرف دیگر آن هم این جملات نوشته شده بود : ما تو را فراموش نکرده ایم . با این پول قرضت را بپرداز و بقیه را هم خرج خانواده ات کن . ان شا الله به زودی از این مشکلات رهایی می یابی . با دیدن آن نوشته اشک در چشمان مرد حلقه بست و از اما تشکر کرد ، پول را برداشت و با شادی به سمت خانه ی طلب کار رفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *