قصه غاز تخم طلا

در مزرعه‌ای یک کشاورز  به همراه همسرش زندگی می‌کردند.

آنها غازی داشتند که با بقیه غازها فرق داشت.

غاز آنها قادر بود هر روز یک تخم طلا بگذارد.

 

غاز تخم طلا

 

کشاورز هر روز این تخم طلا ها را به بازار می برد و می فروخت و از این راه آنها به ثروت زیادی دست پیدا کرده بودند.

روزی کشاورز و همسرش به طمع افتادند.

آنها فکر کردند که احتمالاً باید تکه‌های بزرگی از طلا داخل شکم غاز وجود داشته باشد.

بنابراین تصمیم گرفتند که غاز را بکشند و همه طلاها را به یک دفعه به دست بیاورند.

آنها غاز بیچاره را کشتند و در کمال ناباوری دیدند که درون آن، مانند درون سایر غاز‌هاست و هیچ خبری از طلا در آنجا یافت نمی‌شود.

 

غاز تخم طلا

آنها از کرده خود پشیمان شدند و فهمیدند که داشتن طمع زیادی باعث از بین رفتن ثروتشان می‌شود.

 

 

مترجم : کامبیز حسامی

تهیه شده در : تیناسافت

 

قصه های کودکانه

 

بازگشت به صفحه داستان های کوتاه کودکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *